به نام نگارندهء چهره
فکر می کردم در مورد چی یه مقدار بنویسم تا اینکه یک دفعه ای حواسم پیش اتیش رفت
گفتم بد نیست که درمورد اتش عشق بنویسم
سوزنده / بیرحم ولی دل خوش وسرمست
; اتشبیرحم از این لحاظ که چه خشک و چه تر را میسوزونه
دل خوش از این لحاظ که آروم پیوسته پیش می ره
وسرمست ازاین لحاظ با سر تکون دادن خودش پیش میره هیچی حالیش نیست
اینا مرام آتیشه
شعلهء وجودی هر کسی نسبت به محیط اطرافش
مثلا پروانه اتیشش عشقش آنقدر زیاده که از جونشم در برابر شمع می گذره
حالا در نظر بگیر اگه ادمی در برابر معشوقش این چنین عشقی را داشت چی می شود
یه شاعر بزرگ هستش که میگه
سوختم در اتش جور و فراق
یعنی تا به خدا نرسیدیم این دل انسان از درد دوری خدا میسوزه
در ضمن آتش عشق در ادیان مختلف معنای زیادی داره ولی از همه اینها جالب تردر یه
دینه به نام اهل حق
در آن محفلهای عبادتشون یه اسرار زیادی هست که اون و در شعر شاعران عرفان ی می تونیم ببینیم
در این جمع هابا وارد شدن به اون ذکر ها انقدر انسان شورو حال
پیدا می کنه و انقدر طبع عشقش بالا می ره که اتشدیگه حکم سوزندگیشو از دست میده
حتی اگه یه منقل اتش توی دستاشون بگیرننمی سوزن واین را مدیون عشق پاکن
مثل داستان گذر سیاوش از اتش
برای همینه که اینطور ادمها تا سوز و گداز عشق را دارن یا بهتر بگم تا اون حرارت عشق خدا
توی دل اونها روشنه اتیش قدرت سوزوندن انها را نداره
مثل یه چوب کبریت روشن در مقابل یه کوره ذوب اهن وفولاد که روشنه و
با حرارت خودش اهن و را ذوب می کنه حالا در نظر بگیر کهاتیش کبریت کجا و اتیش کوره کجا
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آ سمان است
فیض کاشانی از شاگردان ملا صدرا یه شعر خیلی قشنگ داره که تقریبا"مقایسه بین
اتش عشق واتش جهنم
در عشق دیدم غوغای اتش زین پس ندارم پروای اتش
گو اشناشوبا عشق آن کو خواهدببیند دریای اتش
در اتش عشق هر کس که سوزد کی باشد او را پروای اتش
دوزخ ندارد بر عاشقان پای کین دست عشق است پروای اتش
در اتش عشق من هر دو دیدم دریای اتش صحرای اتش
اندر سرم آ بهر تماشا بشود درانجا هیهای اتش
تا هر که اید جز دوست سوزد شد این دل فیض ماوای اتش
یا یه شعر دیگه هست که می گه
حالت سوخته دل را سوخته دل داندو بس
شممع دانست کهسوختن پروانه ز چیست